یادداشت های دختر کوچیکه خانواده
یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

کاملا دانشجویی

ساعت 1.30 شب . به سرمون میزنه که غذا گرم کنیم بخوریم


سر سفره


+پاشو اب بیار دارم خفه میشم

-گمشو ببینم من خودم دارم از تشنگی ماست میخورم !

 




قیافم دیدنی بود اون لحظه

خبر انلاین و دست اول من از جدید ترین دست گلم بهتون بدم ، اونم اینکه ،

بنده دوروزه خیلی خوشحال و سرخوش کیفم رو خیس کرده بودم توی لگن که در اسرع وقت بشورمش . بعد هرسری هم که از کنار تشت و کیفم رد میشدم  با پا یه چند دور روش راه میرفتم که مثلا شسته بشه. بعد امروز در امر مهم و خطیر شسشو و چلوندن و ابگیری متوجه شدم که داخل جیب های مخفی کیفم چیزیست. جویای وسایل داخل جیب شدم. گوشی برادرم رو پیدا کردم که جا گذاشته بود توی کیفم . کمی بیشتر جست و جو کردم در حین تکاندن کیفم فلشم از کیف که زنگ هم زده بود از کیف بیرون افتاد.

توی تشت اب رو نگاه کردم . گوشواره هام که ترم پیش گمشون کرده بودم روی اب شناور بودند. الان منم و فلش و گوشی سوخته و گوشواره های زنگ زده

فکر میکنم مشکلم خیلی حاد شده. رسیدگی کنین لطفا.



اسلام در خوابگاه

باید بهتون بگم که دو چیز اینجا اصلا نه غصبی به حساب میاد، نه جزو حرامات قرار میگیره ، نه میتونیم فکر کنیم که اصلا صاحاب داره و صاحابش راضی نیست .

یکیش بطری اب خنک  توی یخچال هست که اصولا داشتن صاحاب واسه ی بطری در هوای گرم و معمولا فصل بهار و تابستون تعریف نشدس و دارای مالکیت نیست یعنی اصلا نمیتونه که صاحاب داشته باشه اصلا مال شماست واسه شما قبلا پر کردند و گذاشتند توی یخچال نوش جان.

یکی هم کبریت یا وسایل اتش زایی مثل فندک و حتی سنگ چخماق ِ .شما فکر کنید یه بسته 6تایی کبریت بخری بزاری توی کابینت ببینی یکیش هم نیست. بلاخره ادم گشنش بشه میتونه غذا گرم نکنه؟میتونه به کبریت توی کابینت که اصلا واسه دوستان جایزه گذاشتیم فکر نکنه؟به هرحال مجبوره با هرچیزی غذاش رو گرم کنه .

این دو مورد یکی از واجبات و مهمترین ابزارن که از دید اسلام در خوابگاه هیچ ممنوعیتی ندارند و چه بسا که هر حلالی حلال تر هم محسوب میشه .

کلا نژادشون فرق داره

یه چند قدم پایینتر از خوابگاهمون یه خوابگاه پسرونه ست ،من توی این سه سال که ازینجا رد میشم تاحالا ندیدم که بخوان این طرفا بیان و شیطنت بکنن  یا دونفری  بخوان توی کوچه های سر سبز و مادی ها قدم بزنند ، شکر خدا همیشه گردن من بوده که از شدت نگاهم داشته میشکسته که ببینم چیزی رصد میکنم ازشون یا نه ، خیلی هم خانوم همیشه حوله هاشون جلو پنجره اویزونه و تک و توک چند نفر دم در هستند یا توی فضای سبزشون ، خیلی خیلی به خودشون فشار بیارن یکی دوبار دم پنجره دیدمشون ،

من جای اینا بودن حتما یه تلسکوپ میخریدم و توی خوابگاه دخترونه رو نگاه میکردم ، اینا دیگه کین ؟ یا متوجه نیستن 25 قدم بالاترشون چه خبره یا دیگه خیلی سرشون تو درسو کتابه . اینا نون و اب نیمشه واستونا از ما گفتن بود .