یادداشت های دختر کوچیکه خانواده
یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

اندر احوالات یک بیمار

الان دارم  از دکتر میام ، کل این زمستون زهرمارم شد از بس من مریض بودم،امروز که نتونستم برم دانشگاه ، صبح پاشدم دیدم حتی نمیتونم سرم رو بلند کنم از بالشت ،  هم اتاقیرو بیدار کردم رفتم بیمارستان،سه تا امپول ناقابل هم زدم ...به کسی نگید اما اومدم پاشم که بیام تو بیمارستان غش هم کردم و خیلی بامزه بود .انگار که یهو از یجای بلند افتادم و چیزی نفهمیدم بعدش ، سوژه خوابگاه شدم در حال حاضر .

میگم خدایا من نمیتونم 30 هزار تومنی که الان پول دکتر و دوا درمون رو دادم جای دارو خوردن میرفتم پیتزا میخوردم؟

خدایا دریاب منو دریااااااب کلی کار دارم وقت استراحت و خوابدین ندارما


کمپوت هم اناناس دوست دارم


فوضولی مگه ؟

امروزدعوت شدم  به صرف دیدن فیلم تنهای تنهای تنها . اما اینقدر خسته بودم که بدون فکر کردن به اینکه شاید بتونه حالم رو خوب کنه سریع رد کردم و ترجیح دادم بعد از کلاسم بیام خوابگاه و با این گلو درد بخوابم ، یعنی به بهونه کار زیاد پیچوندم و نرفتم ،

حالا دختره رفته فیلمو دیده و یذره ام خوراکی باقی مونده سینما رو واسم اورده ، نشسته جلوم یهو برمیگرده میگه حواست باشه از وقتی اومدم دست به هیچ کاری نزدی فقط حواست باشه !

نگاش میکنم جواب نمیدم ، جوابی ندارم که بگم . خستگی این روزها توان هیچ کاری رو برام نزاشته . کلافه عصبی پرخاشگر و پر مشغلم این روزها . و نمیدونم چرا هیچ کاری نمیکنم .شاید واقعا لازمه هیچ کاری نکنم 



یهو یادش افتادم

قبلنا یه مسول خوابگاه داشتیم که وقتی شبا میومد حضور غیاب کنه  در میزد میگفت سلااااااام دخترا ، حس بدی داشتم اون موقع . منو یاد نوان خانه پندلتون مینداخت

یه حالتیم هست وقتی چارتایی داریم میوه و چایی و مسقطی میخوریم و از دانشگاه و اینور و اونور غیبت میکنیم و بلند بلند از خنده جیغ میزنیم ، یهو چیزی میشنویم یا میگیم که میریم تو خودمون ، من درحالیکه نشسته بودم و سیبمو پرت کردم توی بشقاب و صدای خندمو بریدم و صورتمو چسبوندم روی زانوهام و گریه کردم . حالا هم هرچیم به این دختره میگم هندزفریتو بده اهنگ غمگین گوش بدم نمیده و نمیزاره . اه تف تو این زندگی


با اینکه با حس پسردوستی من رو میکشونه پای مغازه های بچگونه و هرچقدرکه بگم از شلوار فاق بلند لیشوون و سویشراتی رنگی رنگیشون و کفشای کَتشون نمیشه گذشت اما کافیه چشمم به یه جوراب تور توری و دامن چین چینی که اندازش از کف دست بیشتر نیست بیوفته ، اون موقس که یادم میره چه چیزی من رو کشونده بوده پای این مغازه .و کاملا نظرم رو عوض میکنه ، با اینکع قبلا معتقد بودم دختر بچه باید فقط پوشک بشه و تو  خونه راه بره اونم با موهای ژولیده و بلند و لباس نمیخواد بپوشه  ، اما مگه این لباسا میزارن ؟!