یادداشت های دختر کوچیکه خانواده
یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

فانتزی

خیلی دوست دارم منم مثل این ادمایی که تلوزیون هی میاره و نشون میده که خواستن و موفق شدن با همه ی کمو کاستی هاشون که البته ما میگیم کمو کاستی ،باشم.احساس میکنم جنس زندگی برای این این ادمها خیلی فرق داره ، شکست و غمو غصه توش معنی نداره ...خیلی خوبه که ادم یاد بگیره خوب زندگی کنه و من چقدر دلم میخواد که اینطوری باشم ،

واقعا چطوری می تونن؟اینکه میگن اونا خواستن مگه میشه کسی نخواد خوب باشه و خوب زندگی کنه، من که همش میخوام اما نمیشه چرا ؟!!

مهمونی دیشب خوب بود با اینکه اصلا دلم نمیخواست برم ، هر دفعه که رفتیم یجوری حالمونو گرفته شده، اما ایندفعه خووب بود بر عکس دفهات قبل،دیشب  تو مهمونی داشتم به این فکر میکردم چیمشد که همیشه خوب بودو خوب مهمون داری میکرد؟غیر از این بود که همجا از خوبی هاش میگفتن

کاش که ادما یاد بگیرن خوبی کنن باهم خوب باشن . اصلا این که میگن تا بدی نباشه خوبی به چشم نمیاد واسم معنا نداره ،مثلا ادم میره تو یک مغازه کفش فروشی که همش قشنگه ، دوست داره همشو داشته باشه اما بازم از بین اون همه کفش قشنگ بهترینشو انتخاب میکنه . بهترین خوبی ....



شماره 2

نمیدونم چرا انقدر دنبال بهونه میگردم و نمیشینم درس بخونم ... منی که میدونم اگه قبول نشم چقدر ضربه میخورم

اصلا به این که فکر میکنم بخواد همه ی این 7 8 ماه دوباره تکرار بشه دیونم میکنه یعنی خیلی عجله دارم واسه رسیدن به اینده با اینکه میدونم باید یه سری مسیرا طی بشه

نمیدونم گیجه گیجم

چند  روز مونده تا کنکور ...ممم اصلا دوست ندارم بشمرم دقیق اما 20 روزی باید بشه

کاش یه تکونی بخورم

خستم

شماره 1

خب به نظر من ادم ها تو برهه (؟) خاصی از زمان وبلاگ مینویسند یا اصللا دوست دارند که بنویسند، مثلا العان من بعد 5 6 سالی که مینوشتم العان یهو دلم خواست که بنویسم . . .

خب سلام دختر کوچیک خانواده ......

وبلاگ قبلیم