ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
میدانید ته تغاری خانه بودن یعنی چی؟من برایتان میگویم چیز چندان پیچده ای نیست..پدیده جدید و شگرفی هم نیست، سمتی ست که یکهو متوجهش میشوی... یک جوری شبیه معادله ست ،مساوی میشود با ،نمونه بارزش که میشوی در باز کن خانه ، منشی تلفن خانه ، میشوی حواست جمع باشد که خرید های خانه را از دست بابا بگیری ، میشوی تا هروقت که صبح خواب باشی صبحانه ات روی میز باز است و زیر کتری روشن تا هروقت میلت کشید چایی و صبحانه ات را بخوری ، میشویغیر از سهم خودت ته دیگ سیب زمینی و کنجدی مامان هم سهم تو ، یعنی سر سفره تو بلند شوی و پلاستیک داروهای مامانت را بیاوری ، تو بلند شوی اب بیاوری ، نمک و فلفل فراموش شده با تو ،یعنی چیدن ظرف های نارهار و شام با تو ، شستن ظرف های شام با مامان ، یعنی دغدغه و تمام نگرانی یک خانواده ، میشوی همان جمله معروف تو فقط لب تر کن تا خواهر ها و برادرت برایم فراهم کنند ، یعنی نمونه تبعیض بین فرزند های بزرگتر ،میشوی اسم های من داروردی... ته تغاری مامان ، ته دیگ برادر، جوجه خواهرها ،یعنی داشتن کوه و تکیه گاه های محکم ، میشوی بی بی سی خانه و خانواده و پخش خبرهای دسته اول به همه،یعنی هرچه حوس کنی برای ناهار مهیاست اگر نشد برای شام جور جور است ، میشوی خاله بچه ها ،عمه بچه ها ، یعنی سمت های جدید ، یعنی توی کیفت همیشه ابنبات و ادامس داشتن برایشان ، دغدغه عیدی و سوغاتی خریدن برایشان ، یعنی دلت از ان سر دنیا که نه، یکم انورتر ،نگران پاهای مامان بودن، نگران کمر بابا بودن ، یعنی دلشوره های سنگین که اگر زنگ بزنی و جواب ندهند ، چای اور مهمانی ها میشوی تو ،یعنی کنترل تلوزیون دست تو یعنی مرد سالاری تمام ، اگر تو نخواهی بابای خانه اخبار هم نمیبند ،یعنی تحمل بارسنگین نگرانی و استرس های بزرگ که تو ی ِ کوچکتر خانه باید حواست به تک تک همه چیز باشد ، به حرف هایت ...به امیدهایی که بهشان میدهی ...به سلامتی . میشوی گوش مادر ، از عروس و دامادها حرف میشنوی و میشنوی ،فقط برای تسکین، برای مرهم بودن ...میشوی بمب انرژی برای بابا بعد از 13 ساعت کاری و خانه نبودن ،میشوی خواهر کوچیکه برای خواهرها ...زنگ یک روز درمیان و پرسیدن حالشان با تو ، تبریک های عید با تو ،چون تو کوچیکتری، یعنی گرفتن عیدی های چرب و چیلی دار از خواهر ها و برادر ،یعنی اتاقت مال مهمان ها ، وسایلت مال نوه ها ، یعنی مداد رنگی های اضافی تراش شده، دفتر های پاره شده قیافه ی خشمگین و عصبانی تو ،اوردن ظرف میوه خوری طبقه بالای کابینت باتو ،رسیدگی به حساب های دفتر بابا با تو ، شمارش پول های دخل شب عید باتو ،انتخاب وسایل خانه و کوچیکترین خرید ها باتو ،میشوی ذوق خوردن پفک های مینوی زیر چادر مامان ، یعنی چشمت همه جا دنبال دمپایی طبی برای مامان ، جوراب های ضخیم و کلفت برای بابا ، میشوی تاب دیدن دست های یخ بابا را نداشتن ...یعنی تحمل بغض ها و دلتنگی مامان از دوریت ....یعنی سقف ارزوهای بلند و پر و پیمون مامان ...اخرین نگرانی بابا ....
منم بچه کوچیکم ولی همیشه منتظرم بقیه بهم تبریک بگن
ناصصصر تو به این گندگی کوچیکه ای ؟ماشاالله چش نخوری
سلام اگر با تبادل لینک موافقی به ما یک سر بزن باتشکر
با این تعاریفی که گفتی من ته تغاریم ولی لزوما بچه آخر نیستم!!
خب انها تجارب منه نه شما...
اووووووووووف شما ته تغاریها عجب وظایف خطیری دارین. فکر نکنم یه نیروی نظامی آمریکا توی افغانستان چنین وظایفی داشتن. والا بخدا ...
تک تک حرفایی که گفتی رو حس کردم. فهمیدم
کلی هم باهاش خندیدم
تک تک سمت هارو من هم دارم. آخه میدونی منم ته تغاری خونمونم
ای جانم
چقد فواید ُ مشکلات خوب چفت شدن کنار هم :)
اره میگم که یجوری معادلس .
لذت بردم... من یک خواهر کوچکتر دارم که همیشه از ته تغاری بودن خودش میناله و ماها هم سربسرش میذاریم.. لینک مطلب رو براش میل میکنم...
دنیایی داره این ته تغاری بودن ها....
ممنونم ...
بله دنیایی واسه خودش
خوش به حالت که اخری هستی و دغدغه همه ای ما که اولی هستیم و هیچکسی کاری باهامون نداره