یادداشت های دختر کوچیکه خانواده
یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

چراغی که به مسجد رواست

پدر من خیلی ادم مردم داریه و میتونم بگم که از اونور بوم افتاده .و متاسفانه اینقدری که مایه میزاره مایه نمیگیره و من ندیدیم توی مشکلات کسی بیاد و دستشو بگیره .

پدر من دخترای مردم و شوهر میده ،تحقیق میکنه و تاییدش حجته برای بقیه . درحالی که دختر خودش توی خونَس اصلا نمیدونه من چیکار میکنم  و وقتی که میپرسم میگه بابا من کاری به این کارا ندارم میخوای لیسانس باش فوق لیسانس باش اما اخرش باید پرفوسور شی . پدر من اگه شبا بلند بلند بخندیم دعوا میکنه و هر سی ثانیه یکبار تذکر میده مردم خوابن . تلوزیون رو شبها ساعت 11 به بعد صداش رو روی 5تا میزاره و باز هم مردم خوابن . اگه با دمپایی که صدا میده روی سرامیک ها راه برم و پامو بکشم تذکر میده مردم خوابن . اگر مامان شب بخواد ظرف بشوره یا وسیله جا به جا کنه و صدای قاشق قابلمه بیاد .مردم خوابن .و من توی این چند سال  نتونستم به پدر بفهمونم  که دیوار از برگ کاغذ نیست که صدا بیرون باشه همش . حتی وقتی فندق میاد خونمون و گریه میکنه ،مردم خوابن . اگر تولدی باشه و مراسم ساعت عصر باشه  و به موقع هم باشه بابا صدای ظبط رو کم میکنه و باز هم مردم اذیت میشن . مراسم عقد خواهرم بود و باز بابا هی میگفت اروم دست بزنین یا صدای اهنگ رو کم میکنه که مردم اذیت نشن . پدری که ترجیح داد مردم راحت باشن ولی نگفت زن و زندگیم توی ارامش باشن . هوای دخترای دانشجوی این شهر رو داره وقتی ازش خرید میکنن دولا پهنا حساب نمیکنه و حتی اگه متوجه شه به پول هم نیاز دارن پول هم بهشون میده با این استدلال که من هم توی شهره دیگه دارم درس میخونم و میخواد کاری کنه که بقیه هم اینکارو در حق من بکنن . در صورتی که کسی متوجه محبتش نشد و بیشتر از قبل سرش کلاه رفت. پدرم همیشه  همه ادمها رو خوب میبینه . حتی اگه صدبار از یکی ضربه خورده باشه و دیدش رو نسبت به ادمها عوض نمیکنه . پدر من همیشه هوای بقیه رو داره که بعدا کسی هوای خودشو زن و بچشو داشته باشه و در صورتی که نمیدونه وقتی خودش به خانوادش توجه نمیکنه و و الویتش خواب مردم- زندگی مردم-نداری مردمو و و و... بقیه هم به ما اهمیت نمیدن و ما بیشتر و بیشتر و بیشتر حرص میخوریم .چند روی که خونمون بنایی و مرمت داریم  صبح که کارگرها اومدن در حالی که بگه بزار کمک کنم و بالاسرشون باشم و الان خانوادم راحت نیستن برگشته میگه به کارگرها برسیا ...قیافه ی من و مامانم دیدینی بود . همه زندگیش رضایت مردمه در حالی که ما داریم از  همون مردم میخوریم که هی از پشت به ما و زندگیمون خنجر زدن ......

نظرات 6 + ارسال نظر
7660 پنج‌شنبه 21 شهریور 1392 ساعت 14:16

مثل بابای من. همیشه نگران همسایه هاست همیشه! در حالیکه همسایه های ما خودخواه ترین آدمهای دنیا هستند. البته منم دارم عین بابامم میشم. انقدر که گفته منم همش نگران همسایه هام و با اینکه تنهام سعی می کنم مزاحم کسی نشم.

دقت کردین بابای من و شما چقدر اشتراکات زیادی دارن.
اره بخدا من همیشه میگم اگه همه رعایت میکردن که دنیا گلستون بود .....تا حدی دیگه نه اینکه ادم از مسئل شخصی خودش بخاطر همساده بزنه .

Mahsa پنج‌شنبه 21 شهریور 1392 ساعت 14:20 http://www.nice-dolhouse.blogfa.com

فکر میکردم بابای من سخت میگیره! ولی پیش بابائه تو باس فرستادش عروسی !! :|

ارع هوای باباتو بگیر تا حال و هوای بابای من بهش سرایت نکرده. بابای من فعلا در حد تولد رفتنه

برادر شغال پنج‌شنبه 21 شهریور 1392 ساعت 15:07 http://sage-zard2.blogfa.com

بابای منم هر کاری میکنیم میگه این کارا نکن مردم مسخره میکنن!

امون از باباهای ما ،یذره اگه فکر ما هم بودم بد نبودا

/...//..//// پنج‌شنبه 21 شهریور 1392 ساعت 17:03

من مامانم نگران ِ همسایه هاس :پی

بابام قاطی ِ ماس :) :پی

من بابام دیگه کارش از همسایه ها گذاشته دیگه به کوچه محل دوتا خیابون بالا و پایینتر سرایت کرده کاش فقط همسایه روبه رویی و دست راستی و دست چپی بود

مستر نیما جمعه 22 شهریور 1392 ساعت 11:08 http://saheleafkar.blogfa.com

خدا حفظش کنه واستون
قدر این خلاق خوب باباتو بدون
نیمه پرشو ببین.خدا اینجور آدما رو زیاد کنه

ممنون خدا پدر شما رو هم براتون حفظ کنه ، اخلاقش خوب هست اما کسی قدرشناس نیست . البته خودش که هیچ توقعی نداره و منتظر جواب نیست ، ما هی گیر میدیم

هدی شنبه 23 شهریور 1392 ساعت 07:06

الآن به بابام ایمان آوردم :))

خوبه شکرگزار باشید !

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.