یادداشت های دختر کوچیکه خانواده
یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

آدم های خوبه دورو برم

روزای پنجشبه داداش اینا با فسقلشون میان اینجا جدیدا،نمیدونم چیشده قبلنا به زور میومدن اینجا و سره یک ساعت میرفتن...العان دیگه برنامه عوض شده و هر پنجشنبه فیلم میارن میبینیم و حرف میزنیم و تا سحر بیداریم و سحری میخوریم و میخوابیم...دیشب فیلم زندگی با چشمان بسته رو دیدیم ...خوب بود ...خیلی منو گرفته تو خودش...یه رابطه خواهر برادری فوقوالعاده...نمیفهمم چرا برای اینکه بی گناهی پرستو ثابت شه باید برادرش می مرد برادی که حتی تحمل دوریش رو هم نداشت...غمناک بود کلا ...اما یاد داداش خودمم ...کلا داداش خیلی خوبه ...چند شب پیش که دوتایی بیرون بودیم و داشتیم از از احیا برمیگشتیم یک جوری دستشو محکم انداخته بود دور گردنم یا گاهی هی جاشو عوض میکرد و شونه هامو محکم گرفته بود و راه میرفتیم ....یه حس امنیت یه حس دوست داشتن نگار عجیب...اصلا انگار اینجوری که داداشی مواظبمه بابام مواظبم نیست ...تاحالا شونه هامو نگرفته و باهم راه بریم ...اصلا تاحالا با هم راه نرفتیم ....

دلم به بودنش و مردونگیش پشتم خیلی خوشه ... یادمه چند وقت پیش که خیلی حالم بد بود زنگ زدم و دوتایی رفتیم بیرون که یهو دیدیم وسط جاده دلیجانیم !!!! انقدر که حرف زدو رانندگی کردو کرد ...

خدیا مواظبش باش همیشه ...دوست ندارم حتی به این فکر کنم که روزی نباشه یا یه روز این رابطمون بهم بخوره...ما عاشق اون صدای ارومشم که وقتی کاری میکنم یا  دوتایی برای زنداداشی تولد گرفتیم اروم در گوشم گفت ،خواهر یعنی عشق ...اصلا تو خونه ای که دختر نباشه اون خونه ،خونه نیست...

عزیز من این خونه همیشه خونست همیشه با محبتای منو تو خونست ...من دلم میخواد که اینو قول بدم ....

اما میدونی خدا گاهی بعضی وقتا دلم میخاد جای اینکه وقتی دلم مییگیره و سوار ماشین داداشی میشم سوار ماشین یکی دیگه بشم...یا یکی دیگه باید باشه که ارومم کنه ...جای خالی یکی خیلی حس میشه ...اما من میدونم که تو به وقتش همه چیرو جفت و جور میکنی ...

العانم که فسقلو همه خوابن و من از شدت گرما پناه اوردم اینجا و با خوندن روزای خوش دوستام خیلی انرژی میگیریم گاهیم یه کوچولو حسودیم میشه ، به این دوستی به این یک رنگیذاخه من هیچ وقت توی زندگی یه دوست نداشتم که بخوام روش حساب کنم بخوام تکیه کنم ....خوش به حال دوستایی که میرم میخونمشون و ردپاشونو همه جا میبینیم ...انقدر این اینترنت و این فضا قوی شده و شده جزو زندگی برای بعضی ها ،برای هم  دعا میکنند ...کمک میکنند ..با هم میخندند ..و حتی برای هم ناراحت هم میشند و این ها برای من خیلی قابل احترامند ادمهایی که هر فرصتی محبت و انرژیشونو از کسی حتی توی این فضا پشت این کلمه ها و حروف دریغ نمیکنن....


+یه ذره قاطی پاتی شد

نظرات 4 + ارسال نظر
منصوره جمعه 11 مرداد 1392 ساعت 14:55 http://midwifery2012.blogfa.com

سلام عزیزم ممنونم ازز اینکه اومدی وبم
رمزم:محمد

مرسی عزیزمم

Mahsa شنبه 12 مرداد 1392 ساعت 00:40 http://www.nice-dolhouse.blogfa.com

hamishe doos dashtam ye baradare bozorgtar dashtam ke injoori doosam dasht
ghadresho kheili bedoon
kheili a dadasha injoori nisan
aghaaaaaaaaaaaa hasoodim shod:D

تو یکی شیرین ترشو داری دختر حسودی نداره که :D

ت شنبه 12 مرداد 1392 ساعت 14:23 http://kheilidoorkheilinazdik.mihanblog.com/

خیلی خوبه که یه همچین رابطه نزدیکی با برادرت داریی احتمالا اختلاف سنیتون زیاده که این جوریه
من و داداشم اختلاف سنیمون کمه همه اش داریم با هم کل کل می کنیم

اره 8 سالی میشه :D

بازیگوش شنبه 12 مرداد 1392 ساعت 15:01 http://bazigooshi7.persianblog.ir/

الهییییی عزیزم...چه طعم شیرینی داشت این پستت...خدا داداشی گلت رو حفط کنه برااااات
من کیف میکنم وقتی میبینم دوستای بلاگیم حالشون خوبه و کلی انرژی میگیرمممم به همون نسبتی که وختی ببینم غم دارن غصه شونو میخورم..دنیایی داریم اینجا باسه خودمووووون

مرسی عزیز من :**
اره واقعا ادم انرژی میگیره از شادی و خوشحالی ...حتی از همدردی باهاشون
دنیایی هست بسسسسسسسسسس شیرین :*

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.