یادداشت های دختر کوچیکه خانواده
یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

برسد به دست خودم

امروز که دارم این نامه را برایت مینویسم 28 مرداد است ساعت 10.14 دقیقه شب است . من نشسته ام پشت لپ تاپ و دارم مثل همیشه با پروژه های انجاشم نشده و عقب افتاده سر و کله میزنم . امروز که این نامه را مینویسم فکر میکنم سه هفته یا دوهفته ای به روز تولدت مانده است .حتی برای محاسبه این عد چند رقمی هم حوصله ندارم . امروز که دارم برای تو نامه مینویسم نمیدانم روز تولدت کجایی چه میکنی نمی توانم برایت پیش بینی کنم سه هفته دیگر مثلا کجا هستی چه کسی کنارت است . اما بهتر که نمیدانم .ادم ان وقت ها نمیتواند راحت حرفش را بزند هی تَفرِه میرود پس العان وقت خوبیست که دارم برایت نامه مینویسم و تنظیمش میکنم که 12 شهریور به دستت برسد ...

العان که دارم برایت مینویسم ماه درست پشت پنجره ی اتاقت ایستاده و دارد توی این تاریکی خود نمایی میکند هوا هم نسبتا خوب است یک جورهایی بوی پاییز را میدهد تو هم که عاشق پاییز. راستی تو عاشق چه چیزهایی هستی؟ چرا هیچ وقت مثلا نتوانستی سوالهای ساده ای مثل" چه رنگی را دوست داری ؟""چه میوه ای را دوست داری " "چی برایت هدیه بیاورند " و امثال این را جواب بدهی ؟ من که هنوز تو را نشناخته ام . 

چه چیزی را دوست داری ؟ چرا برای دوست داشته هایت اینقدر سنگ پرتاب میکنی و برای جواب دادن بهشان مستعصلی؟ دختر خوب به خودت نگاه کردی؟ من که خوب یادم هست روزهای پر هیاهوی هنرستانت را که تنها ارزویت گذشتنن از عدد بیست بود ، خوب یادم می آید که مثلا وقتی دکتر میرفتی ،اقای دکتر سنت را میپرسید تو با غرورو جواب میدادی بیست ! یادت هست؟ در صورتی هنوز بیست نبود...

معلومه که یادت هست مگر میشود یادت رفته باشد ...ادمها همینند تا چیزی را ندارند ارزویش را دارند اما امان از وقتی که به دست بیارندش ..میشود مثل لباس های توی کمد که وقتی پشت ویترین مغازه بودند ارزوی خرید و پوشیدنشان را داشتی اما حالا بین بقیه لباس های خانگی و شیک و غیر شیکت هم نشین شدند . 

آدمیزاد فراموشکاره دخترک. وقتی درد دارد، قیل و داد می کند، داد می کشد و بعد یادش می رود. درد که همیشه درد نمی ماند. یا درمان می شود یا آدم بهش انس می گیرهد ...چیزهایی هست که درمان نمی شود و سال ها خواهد گذشت اما هرگز درمان نخواهیم شد...تو مواظب خودت باش که حداقل بهشان انس بگیری ....

من برایت میترسم دخترک میترسم که بعدا بخواهی و نشود . بخواهی که دوست داشته باشی اما نشود . بخواهی عاشق شوی و نشود . بخواهی شاد باشی و نشود . من برایت نگرانم دخترک . این سالهای بیست و اندی دارد تعداد عددهای جلوشان زیاد میشود . ارزوهایت پس کو ؟ رویاهایت؟ 

عدد های یکی یکی گذشتند و بیست و غیر بیست هم برایت فرقی نکرد . من مطمئن هستم 30 هم که بشود اتفاقی نمیوفتد .اصلا قرار هست اتفاقی بیوفتد؟ یا مثل همیشه بشینی و نگاه کنی و لبخند بزنی  و بغض کنی؟ اگر قرار است اتفاقی بیوفتد که باید بجنبی .نترس نه . برای تو به اندازه کافی وقت داریم اصلا خود من به فرشته های چپ و راست شانه ات میگویم برای خدا توضیح بدهند و برایت استعلاجی بگیرند خوبه ؟ اما نکند باز بگذرد و نشود ؟نکند که نخواهی؟ .

من  برای 40 سالگیت نگرانم دختر . نگران روزی هستم که وقتی داری موهای دخترکت را شانه میزنی زیر چشمهایت چروک حسرت های جوانی ات افتاده باشد و هی در اینه روبرویت خودت را نگاه کنی و آه بکشی . میترسم وقتی دخترکت از روزهای پر هیجان جوانی ات میپرسد سر تکان دهی ...میترسم وقتی توی جوانی اش پر از هیجان و هیاهو است بی حوصلگی گذشته ات و بدبینی جلوی نشاط دخترکت را بگیرد ...میدانی از پیری تصورات زیادی ساخته ایم مثلا اینکه ناتوان میشویم و موهایی سفید کرده اما نه اینطور نیست پیری چیزی شبیه به پانزده سالگیت است که فقط خداوند تصویر جدیدی به تو داده است .یک پانزده ساله ای که هیجان و نشاط از روی دست های چروک و موهای سفید و از چشم های پشت عینکش بشود لمس کرد ...اغراق آمیز است اما شدنیست یعنی میدانی حداقل دلم میخواهد که فکر کنم که میشود.

من نگرانت هستم ،میترسم فکر کنی که قرار است چه بشود و خیال ببافی و بلند پروازی کنی، اما نشود نکند .زندگی همیشه که بر وفق مراد نیست لحظه هایی هم هست که احتیاج داری بااسیتی و نگاه کنی قرار نیست که اصلا همیشه اتفاقی بیوفتد اونجوری اتفاق های ناب و حتی کوچک برایت معنا ندارند ...میدانی آدم ها در اصل توان تحمل خوشبختی را ندارند، طالبش هستند، بی تردید، ولی همین که بهش برسند، حرص و جوش می زنند و خواب چیزهای دیگری را می بینند ...اما تو اینجوری نباش دخترک ...حرف هایم تمام شد نامه را با دقت بخوان چندین و چند بار بخوان و برای بیست اندی ساله شدندت خوشحال باش ...به قول کیوان ارزاقی در کتاب سرزمین نوچ "فقط برای زندگی بجنگ ، مرگ به وقتش می آید." 


تولدت مبارک دخترک کوچیک خانواده  آقای خ