یادداشت های دختر کوچیکه خانواده
یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

یهو یادش افتادم

قبلنا یه مسول خوابگاه داشتیم که وقتی شبا میومد حضور غیاب کنه  در میزد میگفت سلااااااام دخترا ، حس بدی داشتم اون موقع . منو یاد نوان خانه پندلتون مینداخت
نظرات 4 + ارسال نظر
بانوچه دوشنبه 5 اسفند 1392 ساعت 22:43

:)))) همین که سلام میکرده خوب بوده که ... دخترا میگفتن خوابکاه دانشگاه ما یه مسئولی داشته با اخم میومده حضور غیاب و زیر تختا رو هم نیگا میکرده بدون سلام :دی

وا خداروشکر مال ما مغز و اصاب اروم داشت

ناصر دوشنبه 5 اسفند 1392 ساعت 23:33 http://tahvie-matbo.blogfa.com/

باس با لگد می رفت تو در درو واز می کرد بهتون هیجان وارد شه خاطرات بدی هم از خودش برجای نمذاشت

اره شاید اینطوری با روحیه ما هم سازگار تر بود

برادر شغال سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 10:54

چیکارش داشتی بدبختا

کاریش نداشتم

7660 سه‌شنبه 6 اسفند 1392 ساعت 22:36

نوانخانه پندلتون کدوم فیلم بود؟ وای مخم سوخت از بس فکر کردم:)
امیدوارم خوب باشی دختر کوچیکه البته با توجه به پست های قبل مثل اینکه...

چه خوب فهمیدید استاد ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.