یادداشت های دختر کوچیکه خانواده
یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

خود درگیری های یک برف ندیده

مثلا با ذوق من که لب پنجره ایستاده ام و با جیغ و صدا برایت خبر برف را میدهم نگرانم شوی که اولا از لب پنجره کنار خیابان بیایم کنار ، بعد هم با تن صدایی که کمی خشم دارد بگویی لباس گرم پوشیدی که اینجوری ایستاده ای لب پنجره و برف را نگاه میکنی؟ صدایم ارام شود و تو با جدیت و حفظ غرور مردانه ات بگویی لباس گرم بپوش که برویم زیر برف ، اما بعدش نگران درس های نخونده ام بشوی ....



بعد از نوشتن این پست با هم خوابگاهیم شال و کلاه کردیم و زدیم به کوچه پس کوچه های اطراف....من عاشق این هوای ابریو برف هستم کاش چهار فصل زمستانی بود....


نظرات 3 + ارسال نظر
Mahsa دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 12:56 http://www.nice-dolhouse.blogfa.com

این چه آرزوییه.. فکر ما هم باش که از پاییز وسط برفیم :-اس

خوش به حالتون دختر قدر بدون

امین دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 13:42 http://over.blogsky.com

سلام
ممنون که سر زدی خانمه ...اسمتم نمیدونم خداااااااااا
چی صدات کنم ...اسم واقعیت رو باید بهم بگی یه روزی باشه
اینجا هم هوا ابریه ..ابرسفیده یعنی هوا روشنه و ابر سیاهی نیس هاااااا ولی مدام بارونه بصورت نم نم و چیکو چیکو چیک
من عاشق برفم ولی یه بار همش تونستم برف بازی کنم
شما کجا هستید آیا که برف بازی میکنید
جالی منم بازی کن ولی مواظب باش مثل اون یه بار من سرمانخوری دختر
با هم خوابگاهیت ...آخی
فضولیم گل گرد جون خودم ...کجا دانشجو هستید ؟؟
چی رشته ای درس میخونید آیا ؟

سلام ممنون اینجا هم بعد 3 سال برف اومده

امین دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 21:47 http://over.blogsky.com

سلام مجدد
خوشم میاد از جواب دادنت به سوالهام منظورم نظرمه
میدونم شما چون دانشجویی و وقت و زمان و نت شاید دسترسی نداشته باشی و یا هرچی باعث شده اینقده خلاصه جواب بدی
جوابمو خیلی کوتاه بدی
فقط نگو که نمیخوای هیچ کدوم رو جواب بدی باشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.