یادداشت های دختر کوچیکه خانواده
یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

خاطرات تکرار نشدنیم (4)

روز خوبی بود ، خیلی غافلگیر شدم ، ظهر که از کلاس اومدم با تموم خستگی نشسته بودم توی هال و برنامه میریختم که عصر جمعه خود رو چگونه بگذرونم ، یهویی دیدم صدام میزنن ته تغاری بیا پایین و بدو بدو یکی دستمو  گرفت پله هارو کشوند پایین ....که با دیدن قیافه فندق و زنداداشم شوکه شدم و قلبم تند تند زد اصلا انتظار نداشتم که بیان ، اومده بودن پیشم ...تا از تنهایی در بیام...برای ناهار رفتیم یه رتسوران با کلاس ! و سلف سرویس که تا جا داشتم و شد خوردمدانشجو جماعتم که همیشه گرسنه ،و حسابی گشتیم ،باغ گلها هم من برای اولین بار رفتم توی این چند سال ! و کلی فضا رویایی و دو نفره بود و داداشی هی تحریک میکرد که چقدر هوا دو نفرس مکان دونفرس و هی من اه میکشیدم...

و الان یک عدد ته تغاری هستم که از دست فلج شدم از بس که  فندق سنگین شده(ماشاالله) و بغل عمه جانش بوده و عمه ای که کارهای فردا رو انجام نداده و حموم باید بره ، مانتو اتو کنه ، ناهار فرداشو اماده کنه و و و تازه 8 صبح بره دانشگاه!


تو فکر پیچش فردام بدجور

نظرات 6 + ارسال نظر
امین جمعه 26 مهر 1392 ساعت 22:09 http://over.blogsky.com

ته تغاری رو قبلا توئی یه اهنگ شلش شنیده بودم
معنیش چی میشه اونوقت
بارو کن نمیدونم

معمولا عضو کوچک و اخری خانواده رو با این لقب صدا میکنند

Mahsa شنبه 27 مهر 1392 ساعت 00:19 http://www.nice-dolhouse.blogfa.com

همه ی پستت یه طرف
اون یه جمله که گفتی "دانشجو جماعتم همیشه گرسنه" یه طرف
درررررکککککک میکنمممممممم=)))))))

معلومه درد کشیده ایااااااااااا

بانوچه شنبه 27 مهر 1392 ساعت 07:57 http://www.smartiiiz.blogfa.com

خُــب خدا رو شکر که بهت بد نگذشته ...
مرسی داداشیش که هواشو داشتی

اره خداروشکر واقعا روحیم عوض شد...

7660 شنبه 27 مهر 1392 ساعت 16:41

چه غافلگیری خوبی:)

عالی بود

ﺑﺸﺮا (ب.ر) دوشنبه 29 مهر 1392 ساعت 08:47 http://biparvabash.persianblog.ir

ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﺑﻬﺖ ﺧﻮﺵ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺗﻪ ﺗﻐﺎﺭﻱ ﺟﻮﻥ...
ﺑﺎﻍ ﮔﻠﻬﺎاااااا....!!!"

جای شما خیلی خیلی خالی بود عزیزم

مستر نیما چهارشنبه 1 آبان 1392 ساعت 16:43 http://saheleafkar.blogfa.com

خو عکس فندقم میذاشتی

میزارم یه روز قصدشو دارم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.