یادداشت های دختر کوچیکه خانواده
یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

مقایسه همسان!!

از دیشب تا حالا لباس استین بلند و شلوار و جوراب و مایحتاجم برای مقابله با سرما و خنکی هوا رو فراهم کردم . من ادم غیر متعادلی هستم . در سرما ،نه فقط برف و باران ، بلکه همین خنکی دم دمی صبح و غروب ، سردم میشود عجیب . در تابستان به طرز عجیبی گرمایی هستم و تقریبا بیشتر دعواهای من و مامان سر قبض برق است که می اید میکوبد روی میز و میگوید هی تا صبح کولر روشن کن !

خب داشتم از خودم میگفتم ، یک چیز جالبی که امروز متوجه ان شدم من دقیقا از اول پاییز تا الان که 9 روز از ان گذشته نوک بینیم یخ است ! بله خنده هم دارد . نه اینکه من در قطب زندگی میکنم ها نه اما امرزو طی تحقیقاتی متوجه شدم یخی دستانم و نوک بینی مبارکم و پاهایم سندرمشان تا عید ادامه دارد . مثلا امروز که مامان دست به نوک بینیم زد خندید و برایم یک خاطره تعریف کرد که در دوران طفولیتش یک گربه داشته و مامان همیشه عاشق این بوده که گربه بیاید بقلش و صورتش را به صورت مامانم بچسباند . ان هم چرا؟ چون بینی گربه مانند بینی من هیمشه یخ بوده و مادرم لذت میبرده .

از اینکه مادرم و من رو خنکای بینیم را به گربه تشبیه کرد و من و گربه را در یک گروه مقایسه و یکسان قرار داد و میزان علاقه اش را هم سنجید ! اصلا و ابدا ناراحت نیستم  اما همش فکر پیش این است مادرم چندشش میشود من بینی ام  را گاهی میمالم به لباسش ، یعنی وقتی کله ی مبارکم رو میفشارم در آغوشش نوک بینیم تماس پیدا کند مامان مرا به سمت بیرون پرتاب و نشانه گیری میفرمایند ،چطور از خنکای نوک بینی گربه مشعوف میشده ؟!

بله داشتم میگفتم که از دیشب لباس اسیتن دار پوشیده ام . شلوار پایم کردم ! تازه شب ها موقع خواب جوراب پشمی هم میپوشم و دستم را میگذارم جلوی دهانم هی ها میکنم تا بینی ام گرم شود.

مصیبت من از دیروز که تازه اوایل پاییز و برگ ریزان است شروع شده و خدا به داد زمستانم برسد، منم که سرمایی و داغان اصلا