یادداشت های دختر کوچیکه خانواده
یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

یک عاشقانه آرام لطفا

شنبه و یک شنبه ی عجیبی بودند این هفته ...حتی از بعدظهر های کذایی جمعه هم سنگین تر بودند ، غمگینم و همش توی خودم برای خودم حرف میزنم خیال میبافم ...یکی رو، که رنگی باشد و پر حرارت، یکی زیر،که ارامش باشد و ارامش ... دیشب دفتری رو که خودم درست کردم که پر از کاغذ های کاهی زرد رنگ است  رو باز کردم که بنویسم  که چه چیزی  دلم میخواهد  ...اما نشد ترسیدم از خوانده شدن دفترم. از این که بفهمند زیر این قیافه ی جدی و بی احساسم که بعضی ها بهم نسبت میدهند متوجه شوند چقدر غمگینم ...چقدر درونم احساس دارم که لازم دارم بریزمشان بیرون ... سر ریز شده اند ...از صبح قلبم درد میکند ...خستم از سرکار و این پروژه هایی که روی هم جمع شدند... باید اعتراف کنم که... دلم،

یک عاشقانه ارام میخواهد