یادداشت های دختر کوچیکه خانواده
یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

مسئله این است

داشتیم امروز کارای سفر رو با بچه ها جفت و جور میکردیم که بریم مشهد ، تقریبا همه چی حل شده و مشکلی نداریم و میخوایم یک هفته بی دغدغه رو بگذرونیم ،

اما این وسط این دختره دیوونه اوومده میگه کنسرت زانیار بریم جیغ بزنیم اهنگ بخونیم یا مشهد؟ سیاحتی یا زیارتی؟!همه خندیدیم گفتیم حرف نزن معلومه که  مشهد ،اما الان میدونم که دلمون برای این کنسرته هم ضعف میره .

 توی دوراهی  گیر کردیم نمیدونیم بریم تهران کنسرت بعد بریم مشهد یا چند روز بریم تهران و کنسرت. کلا ادمای بی جنبه و بلاتکلیفی هستیم ما .

امان از این دانشجو جماعت

کاملا دانشجویی

ساعت 1.30 شب . به سرمون میزنه که غذا گرم کنیم بخوریم


سر سفره


+پاشو اب بیار دارم خفه میشم

-گمشو ببینم من خودم دارم از تشنگی ماست میخورم !

 




کوئزشن

سوال هر لحظم از ادمای اطرافم

"پس روزای خوبم کی  میرسه .....

همین ...

کاش که بدونن خیلی منتظرشونم خیلی .دیگه  صبرم داره برای همه چی تموم میشه ، کی صبرم تموم بشه کی از این دست و پنجه نرم کردم توی بیراهه خودم خسته بشم کی بفهمم که دیگه ان ورق زندگی واسه من برنمیگرده .. اونروز دیگه خودمم تموم . تموم.




حس ناب (2)

دیشب زنگ زدم مامان ،

حرف میزدیم ، ناراحت بود ، گریش گرفت 

گوشی رو قطع کردم دلم فقط خونه بود، یک ساعت بعدش زنگ زد حالمو پرسید ...

گفت خوبی . گفتم خوبم

گفت من بهت زنگ میزنم باید بگی عالیم . باید همیشه بخندی .تا منو داری کسی حق نداره بهت حرف بزنه خودم جواب همشونو میدم


شاید مهمترین انگیزم واسه این زندگی پر فراز و نشیبم مامانه ...مثل یه کوهه یه کوه محکم....


حس ناب (1)

زنگ زدم به بابا ،

سر جریانا این چند وقت داشتم باهاش حرف میزدم، حرفایی که پشت سرم بود

میخندم میگم بابا چیشد بلاخره سر دخترتو میخوان ببرن یا نه

صداشو میندازه تو گلوش

هیچ کس حق نداره به تو زور بگه و چپ نگات کنه برو خوش باش

با بغض گوشیرو قطع میکنم

سایه ات همیشه بالاسرم مرد زندگی من