یادداشت های دختر کوچیکه خانواده
یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

حس ناب (2)

دیشب زنگ زدم مامان ،

حرف میزدیم ، ناراحت بود ، گریش گرفت 

گوشی رو قطع کردم دلم فقط خونه بود، یک ساعت بعدش زنگ زد حالمو پرسید ...

گفت خوبی . گفتم خوبم

گفت من بهت زنگ میزنم باید بگی عالیم . باید همیشه بخندی .تا منو داری کسی حق نداره بهت حرف بزنه خودم جواب همشونو میدم


شاید مهمترین انگیزم واسه این زندگی پر فراز و نشیبم مامانه ...مثل یه کوهه یه کوه محکم....


حس ناب (1)

زنگ زدم به بابا ،

سر جریانا این چند وقت داشتم باهاش حرف میزدم، حرفایی که پشت سرم بود

میخندم میگم بابا چیشد بلاخره سر دخترتو میخوان ببرن یا نه

صداشو میندازه تو گلوش

هیچ کس حق نداره به تو زور بگه و چپ نگات کنه برو خوش باش

با بغض گوشیرو قطع میکنم

سایه ات همیشه بالاسرم مرد زندگی من