یادداشت های دختر کوچیکه خانواده
یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

شما اگر فهمیدید مرا مطلع سازید

میدانید من خیلی تغییر کرده ام ، خیلی زیاد، اینقدر که وقتی برای مامان میگویم که اینجا چه کارهایی انجام میدهم باورش نمیشود و اخر جمله های من میگوید که کم حرف بزن دختر،یکی از این تغیر ها این است که من قبلا با شمارش بالای 25 بار اسمم از زبان مامان از خواب بیدار میشده ام، و مامان حتی چایی من را قبل  امدنم به سر میز شیرین میکرده تا من بیایم صبحانه بخورم  ، با مثال دیگر میشود اینکه من اگر موهام بد حالت بود(قبلن ها ) از خانه بیرون نمیرفتم یا روزی دوبار حمام میکردم ، حالا برای خودم مردی شده ام ، صبح های جمعه از خواب که بیدار میشوم بعد از شستن دست و صورت بدون زدن هیچ گونه وسیله زیبایی و قرتی بازی ها، شال و مانتو (!) میکنم میروم می ایستم توی صف نانوایی سنگکی ، یک عدد خاش خاشی بزرگ سفارش میدهم ، در راه برگشتش هم  برای ناهار سبزی و ماست میخرم ، و بعدش هم خوردن صبحانه و کیف حال میبرم.حالا سوال من این است که من که این همه برای خودم مردی شده ام چرا الان که حالم خوش نیست و کز کرده ام این گوشه و دلم تاپ تاپ میکند برای این خیابان پشت خوابگاه و درخت هایی که اجازه نمیدهند اسمان معلوم شود تنهایی نمیروم بیرون؟  عین یک مرد دست هایم را در جیبم نمیکنم و بروم قدم بزنم؟من اگر مرد شده ام باید کامل مرد بشوم نمیشود که صبح مرد بشوم الان که عصر است دختر بشوم . میشود؟ نمیشود که . اشکال کار کجاست نمیدانم.

باشد که شما الان خوش باشید!

در باب گذارندن روز و درحال حاضر عصر جمعه باید متذکر بشوم که روز جمعه را هرچقدر هم با دوستانت دور هم جک های بی معنی بگویی و بخندی ، لاک بزنی ، کارهای عقب افتاده ات را انجام بدهی ، دلقک بازی در بیاوری ، خواب نیمروزت را کامل کنی،ماکارونی با ته دیگ سیب زمینی به بدن بزنی ، موهای دوستت را ببافی، صورت هم اتاقیت را بند بیندازی، اخرش هم هرکاری کنی جمعه جمعس و کاریش هم نیمشود کرد !

البته الان از خواب نیمروزی بیدار شده ام و تنها نشسته ام بچه ها هم دوتا دوتا رفته اند تا عصر جمعه را لاو بترکانند ! و این تنهایی دارد تحمل عصر جمعه را برای من  در این اتاق 12 متری بی پنجره و شلوغ سخت تر میکند.


حس خوب

از دیشب تاحالا یک اهنگ قدیمی که مرا میبرد به هفت هشت سال پیش را پیدا کرده ام ، همه جا هندزفری به گوش و روی ریپیت گوشش میدهم ، موقع خواب ، قبل از خواب ، بعد از خواب ، غذا خوردن و کلا یک سیمی به خودم وصل کرده ام ، و میروم فضا. بعد این را بهتان بگویم که خنده دار است ، بچه ها جویا شدند که چرا اینقدر این اهنگ بی ریتم مسخره که خواننده اش هم صدا ندارد را گوش میکنم .میدانید جوابم چه بود ؟ گفتم دقیق یادمم نمی اید یک چیز مبهم سیاه و سفید می آید جلوی چشم که حالم خوب میشوم ..انگار که گوشم به این اهنگ اشناست،

بعد  در حالی که داشتم هندزفری رو توی گوشم تنطیم میکردم  به هم اتاقی گفتم من ده دقیقه میرم توی حال خودم بعد من رو بیار بیرون که به کارام برسم !

بله ما واسه حال خودمون هم تایم تعیین میکنیم .

پ.ن: اهنگ مربوطه این است.


چیزی در من در حال تغیر است .....