یادداشت های دختر کوچیکه خانواده
یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

دراز کشیدم کف اتاق ، برای خوذم چایی شهرزاد خوشبوی محبوبم رو دم کردم  و لیوان لیوان میریزم و با ویفر شکلاتی مخصوصم میخورم. اهنگ "بهار دلنشین استاد بنان هم اروم در حال پخشه.. گوشوارم رو در میارم میزارم زیر بالشتم . لبخند میزنم . به روز خوبی که داشتم . بین خستگی های این چند روزم ملاقات با رامگای عزیزم ، حالم رو خیلی خوب خوب کرد ، پر شدم انرژی و حس خوب .بین این همه ادم غریب وحس های غریب این شهر وجود یکی مثل خود ادم حل ادم رو خیلی خوب میکنه ، اونم وقتی دوست وبلاگیت ادم انرژیک و دلنشینی باشد .

پاهام رو تکیه میدم به دیوار . نگاهشون میکنم . همراه های خوبی هستند . از صبحه که دارم راه میرم و راه میرم .....

نظرات 2 + ارسال نظر
رامگا چهارشنبه 30 بهمن 1392 ساعت 23:39 http://bueno.blogfa.com

من تا خود الان خواب بودم :دی
امروز میشه یکی از به یاد موندنی ترین روزام تو این شهر غریب :*

بله بله من که سرماخوردم شدید دختر ! گفتی هوا سرده ها

بانوچه پنج‌شنبه 1 اسفند 1392 ساعت 08:03

ان شاءالله این دوستی ادامه داشته باشه و همیشه شاد باشی عزیزم کمترم غلط تایپی داشته باشی :دی

ممنونم ثریای عزیز .
دیگه شما ببخشید من تند تند مینویسم وقت نمیکنم یه وقت بخونمش
ما مثل شما که استاد نیسیم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.