یادداشت های دختر کوچیکه خانواده
یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

گزارشانه

روز سخت و بسی خسته کننده ای رو داشتم امروز ، و تا عصر دانشگاه بودم ، موقع اومدن دوباره هوای  پیاده روی زد به کلم و ددیدم اینطوری نمیشه  رفت بیرون که ، و رفتم توی دستشویی دانشگاه مانتوی گل و گشادم رو دراوردم و پالتوی سبز کوتاهم رو پوشیدم و کولم رو گرفتم جلوی پاهام و پشت دوستم قایم شدم و از هفت خوان رد شدم و اومدم بیرون ، اصلا من از این ح. راست مردمون خیی بدم میاد ، که چی باعث شده من همش به ستاره بد بین بشم ، اصلا ادم که نباید باعث کدورت بین دو دوست بشود ، من مگه چمه ؟ من به این خوبی برگشته به ستاره گفته اگه دانشگاه یه دختر خوشتیپ داشته اونم تویی. دیووس خیلی جرات کرده این حرفو زده ولی خب به هر حل من به ستاره حسودیم میشه . همین تا میبینمش میگم خاک تو سرت با این سلیقت

بعدشم که سالم از مرز رد شدم کولم رو انداختم روی دوشم و با دوستم خیابون و مغازه ها رو گشتیم  . وقتی که توی جو میرم اصلا احساس خستگی و اینها نمیکنم .. بعدش که برمیگردم تازه میفهمم که چخبر بوده و چقدر راه رفتم و چقدر از بدنم استفاده زیاد کردم !!

ساعت 8 رسیدم خوابگاه . عین یه مارمولک به واقع پهن شدم کف اتاق ، برای هم اتاقیه هم تریپ برداشتم که مثلاخیلی خسته ام و محلش ندادم،بالشتم رو اوردم کف زمین دراز کشیدم و بعدش دیدم که گرسنم شده  ، بلند شدم دوتا پیمونه برنج ریختم توی قابلمه و گذاشتم روی گاز و قرمه سبزی مامان پزم رو هم دراوردم گذاشتم یخش اب بشه . یه چرتی زدم تا برنج اماده شد و قرمه سبزی رو گرم کردم و ساعت 9 شام خوردم ، این هم اتاقیه دو سال از من بزرگتره ولی قدش نیم متر از من کوتاه تره . درنتیجه من میتونم بهش زور بگم ، حدد 47 دقیقه منو مشت و مال داد ، بعدشم بهش گفتم  یه چایی بزار . چای درست کرد براش تک تک اوردم با اون چاییمون رو خوردیم ، گفتم حالا که بهت تک تک دادم بازم باید مشت و مالم بدی ، دیدم خسته شده زیاد اصرار نکردم بهش ، بعدش الان میوه شستم اوردم خوردیم ، الانم حوس ماست و خیار با نعنا کردم . داره خیار خورد میکنه


راستی فردا یعنی امروز (ساعت از 12 گذشته دیگه؟) تولدم مامانمه ، پیشش نیستم ولی دستور دادم واسش تولد بگیرن . دوسش دارم مامانه خوبیه . تولدشم مبارک باشه مامانه مهربونه صبورم 

نظرات 3 + ارسال نظر
مغناطیسم چهارشنبه 30 بهمن 1392 ساعت 00:48 http://meghnatesm.blogfa.com

زورگوی
درازه
زشته
حسود

میتونم

الهه چهارشنبه 30 بهمن 1392 ساعت 11:22 http://tahtagharii.blogfa.com

ته تغاریا همه زور گو هستن آیا ؟؟؟
تولد مامانی مبارککک

نه زورگو نیستن حرفشون خریدار داره
ممنونم الهه عزیز

مستر نیمـــا جمعه 2 اسفند 1392 ساعت 00:11

عی سوء استفاده گر:))))
اگه مرد بودی پس چیکار میکردی. بیچاره رومیکشتی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.