یادداشت های دختر کوچیکه خانواده
یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

چندگانگی

قبل از انتخاب واحدم خیلی فکرم درگیر بود که الکی الکی داره روزهام میگذره این ترمم تموم شدو دیگه چیزی نمونده  و هیچ اتفاقی هم واسم نیوفتاده و باید یچیزی بشه و دیگه بسه و این حرفا ، که مدام به مامان غر میزدم که فکری بکنه که توی خوابگاه نمونم و سرم جایی گرم باشه ، اما با برنامه خوشگل موشگلم! از شنبه تا 4 چهارشنبه سرکلاس تشریف دارم و یکم از دغدغم کمتر شده که  بیرونم  اما هنوز ذهنم درگیره که باید کاری کنم و بجنبم ...

کم کم کارهامو انجام میدم ، فکر نکنم بیشتر از 20 روز اصفهان باشم ،یعنی کسی کلاس میره ؟؟البته یسری دانشجوهای به ظاهر نمونه هستند که دهن ادم رو استغفرالله  !! این چند روزه هم کلاس هام شروع میشه ولی من واسه خودم مرخصی رد کردم تا جمعه  و بعدش بار سفر میبندم و میرم ،

وسایل هامو که جا به جا میکنم ،  و تفکیک لباس ها ، مثل لباس های زمستونی، که من همشون رو جمع کردم و اوردم خونه و پیش بینیم درست نبود واسه اب و هوا ! و فکر کنم باز باید پالتویی چیزی ببرم ،و دور انداختن جزوه های قدیمیو البته پاس شده ،  دوخت و دوز این کارها ، کتاب هایی که باید ببرم و بخونشمون ، و این جور کارها

در حین انجام کارهام هم  داشتم فکر میکردم که کاش میشد من چند نفر بودم ، یه نفرم میرفت اونجا ، یه نفرم میموند خونه ،نه دلم میاد برم و نه دلم میاد نرم !!!

وقتی که نمیام وضعیتم یجوریه اصاب مصابم تعطیله ،وقتیم که میام مثل الان  یهو  داغ میکنم 4 5 روز مونده به رفتنم و پامیشم وسیله جمع میکنم انگار که وقتم واسه اینجا موندن تموم شده !

هیچی دیگه فعلا درگیرم شماها خوبین؟



نظرات 3 + ارسال نظر
الهه یکشنبه 20 بهمن 1392 ساعت 22:16 http://tahtaghari.blogfa.com

خوبم !
داری میری خوابگاه
این خییلیی خوبهه
چقد دلم برای روزای خوابگاه بودنم تنگ شده

خداروشکر !
اره دارم میرم دل خودمم تنگ شده واسه عذاب کشیدنم و سروکله زدن با ادمای مزخرف

ارغوان دوشنبه 21 بهمن 1392 ساعت 09:15

ای جانم ! :)
خیلی وسیله برندار اذیت میشی ، زود باید بر گردی .

عزیزی !
اره بایستی کمش کنم بار و بندیلمو

برادر شغال دوشنبه 21 بهمن 1392 ساعت 18:14

صدسال اولش سخته بعد خوب میشه
اینجا خیلی سرده لباس گرم بیار

عه ؟باشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.