یادداشت های دختر کوچیکه خانواده
یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

قدم خوبیه واسه شروع میشه رو خودم حساب کنم !

یعنی این مریضی چه بد بختی بود که من گرفتم ، صبح تاحالا نتونستم گردنم رو تکون بدم از بدن درد شدید و سرفه های پیوسته ، هی میام لپ تاپ رو روشن میکنم که بشینم پای کارهام که خدا بخواد فردا تحویل پروژه دارم ، اما یه حالی میشم و چشام میره که پشیمون هرچی درس  و زندگیه میشم و میخزم توی رختخوابم.

حسابی سردم شده بود که فکر کنین با پالتو رفتم زیر پتو خوابیدم! گوشیمو دستم گرفتم که به مامان اسمس بدم که بیا برس به این دخترت که داره میمیره بیا ببرش امپول بزنه ،براش سوپ درست کن هی بهش تذکر بده سرخ کردنی نخوره فست فود نخوره  ،که یه لحظه پشیمون شد و اسمس رو نفرستادم. خندیدم و به خودم گفتم من اینجوری میخوام مثلا در اینده پذیرش دانشگاه خارجه بگیرم؟ هنوزم باید از امپول زدن بترسم و خودم بعد سه سال زندگی مستقل ندونم چی بخورم و نخورم و چی به چی بشه . خلاصه از رختخواب به نیت مثلا پذیرش گرفتن از دانشگاه لندن (مثلا!) بیرون اومدم و با اقتدار وایسادم سرپا و ناهار لوبیا پلو با مرغ (!) درست کردم و به روی خودم نمیارم که مریضم و باید برم امپول بزنم ! فعلا روی این قسمت تمرکز نکردم و اگه خدابخواد خوب میشم و نیازی به وجود مامان نیست. اشاره کنم مامان ثانیه ای اینجاست!


+یه چیزی بگم ،صبح که از خواب پاشدم و رفتم توی اشپرخونه که کتری اب جوش رو بزارم ،با بوی ابگوشت مست شدم، یعنی چشام گرد شد و تحسین گفتم به دانشجویان عزیز که روز جمعه از ساعت 8 صبح پاشدن و ابگوشت بار گذاشتن! کلا کرم این کارا توی امتحانا میگیره ادمو . اما واقعا شگفت انگیز بود بچه ها خوب به خودشون میرسن دیگه گذشت اون زمان که سیب زمینی تخم مرغ میخوردن همه . رسما بچه ها وقته خونه شوهر رفتنشونه دارن حیف میشن اینجا

 




نظرات 5 + ارسال نظر
امین جمعه 20 دی 1392 ساعت 14:59 http://over.blogsky.com

آخی
سرما خوردگیه اینطوری خیلی ضد حاله
اصلا جون هیچ کاری رو نداری و نه حوصله چیزی رو
خوب کاری کردی اس ندادی مامان , اونام رو نگران نمیکردی
واقعا جدی واسه ادامه تحطیلت میخوای بری لندن

واقعا سرماخرودگی انرژی برای ادم نمیزاره.
نیتشو دارم

مهsآ جمعه 20 دی 1392 ساعت 23:39 http://www.nice-dolhouse.blogfa.com

واقعاً این مقوله ی رفتن چه انگیزه هایی که به آدم نمیده
در حد پختن لوبیا و مرغ و اینا.. واقعا شگفت انگیزه:دیییی

اسا چی کار که با ادم نمیکنه

کامران شنبه 21 دی 1392 ساعت 00:20

سلام
خوبی ؟
اومدم ابراز همدردی کنم برا آمپول :))) زیاد داد بیداد نکن فقط لطفن :))))

سلام

بانوچه شنبه 21 دی 1392 ساعت 09:02

دقت کردی وقتی آدم سعی میکنه مقاومت کنه در برابر مریضی (مثل سرماخوردگی) واقعا موفق میشه؟!
اصلا انگار یادش میره مریض بوده

والا کاره ما که به اونجا نرسید بدنمون مقاوم نبود

باران پاییزی یکشنبه 22 دی 1392 ساعت 14:57 http://baranpaiezi.blogsky.com

دوست داشتم نوشته تو ته تغاری. /آفرین به تو که داری بزرگ میشی از نظر فکری. آفرین به تو که به نشانه ها توجه می کنی.

ممنون باران عزیز....لطف داری

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.