یادداشت های دختر کوچیکه خانواده
یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

از سری تهدیداتم

وقت هایی هم هست  که میزنم تو جاده خاکی و به ترک دیوار و ستون میخندم ،و با هر چیزی  و هر کسی شوخی میکنم و شاد و شنگول هستم، به طوری که هم اتاقی عزیزم از دست من از شدت خنده حال تهوع گرفت ،

و با چشم های گرد شده هم اتاقی ها و هم سوییتی هام مواجه میشم یه جمله بهشون میگم که :

هم اتاقی های قبلیم الان تیمارستان بستری شدند ، وسایل و خوراکی هاتون بزارید و جونتون رو بردارید و از اینجا برید


و فرار حضار