یادداشت های دختر کوچیکه خانواده
یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

جاده ها هم عاشقی بلدند

تازه رسیدم ...اینجا هوا عجیب ملس و دوست داشتنیه .....

جاده هم عاشقی میکرد با من ، رعد و برق شدید باروونی که میخورد به شیشه پنجره اتوبوس و من سرمو تکیه داده بودم به شیشه ...

زیبایی جاده دو چندان شده بود توی این بارون ، حتی توی این لغزندگی و پیچ های تند و بی احتیاطی راننده ها ...جاده هر کجا که باید میپیچید بارون شدتش بیشتر میشد ، رعد و برق میزد ، وقتی که رسدیم عین سکانس اخر فیلم ها ، بلند شدم دکمه پالتوم رو بستم کوله رو انداختم روی دوشم ، از اتوبوس پیاده شدم ...زمین خیس خورده ...هوای خنکی که پوستم رو نوازش میکرد ، صدای راننده تاکسی ها که دست به جیب ایستاده بودند و دور ادم عین مور و ملخ جمع میشوند ، خانوم خانوم تاکسی میخواین .....

نظرات 6 + ارسال نظر
Mahsa یکشنبه 12 آبان 1392 ساعت 23:09 http://www.nice-dolhouse.blogfa.com

آخی.. ینی میشه منم با اتوبوس برم جایی!..

یکی از لذت بخش ترین چیزهاست حتما تجربش کن !

بانوچه دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 08:39

خوش برگشتی عزیزم

قربان شما بانوی عزیز

دل آرام دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 16:20 http://delaramam.blogsky.com

خوش به حالت... چقدر دلم برای رفت و آمدهای خودم تنگ شد... چقدر دلم روزهایی به زیبایی اون روزها رو میخواد. چقدر خوبه که توی روزهای قشنگی هستی.

اره لذتی که توی این مستقلی هست توی هیچی نیست ...حتی با تموم سختی هاش . منم که یه مدت دور بودم از این رفت و امدها خیلی دلم تنگ شده بود...

برادر شغال دوشنبه 13 آبان 1392 ساعت 22:40 http://sage-zard2.blogfa.com

حالا که ما از اصفان بیرونیم هی بارون میاد

اینقدر هوا خوب و دونفرسسسسسس

7660 سه‌شنبه 14 آبان 1392 ساعت 00:32

تیترت رو خیلی دوست داشتم. یه بار که حسش بود باید بیام بگم چی شد که انقدر دوستت دارم:)

مرسی استاد عزیز ...
بی صبرانه منتظرم...

entezar چهارشنبه 15 آبان 1392 ساعت 03:14

سلام دریای بیکران عالی بود

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.