یادداشت های دختر کوچیکه خانواده
یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

من اشتباهی شدم استاد !

قرار بود یکی دوتا از مشتری ها بهم زنگ بزنند .من معمولن شماره شخصیم رو برای کار به کسی نمیدم .اما این دوتا دیگه شمارم رو از داداشم گرفته بودند.من هم داشتم با خیال راحت با الف حرف میزدم، اصلا حواسم نبود که قراره بهم زنگ بزنن یعنی قرار بود صبح زنگ بزنن که نزدند . دو سه دفعه ای پشت خطی اومدند و من نگرفتمشون .

وقتی تلفنم تموم شد یاد اون روز خودم افتادم که شماره استادم رو گرفته بودم که بهش زنگ بزنم برای کلاس و اینها . از شما چه پنهون استادم پسری بود بسیار شیک و هنری . از همین مو فرفری ها با عینک های قدیمی و با قدو بالای بلند . عین این مردهای فرانسوی بود . از اونها هم بود که همه دخترها برایش کف زمین پخش میشدند به جز من ! هیچ وقت هم با این استاد راحت نبودم برخلاف اینکه همه بچه ها دوستش داشتن یا گاهی اسمشو صدا میکردن یا خیلی شوخی میکرد باهامون . سنش هم کم بود متولد 62 بود . اما من همیشه باهش جدی برخورد میکردم .

 یک روز خیلی رسمی فقط شمارشو به من داد که بهش زنگ بزنم و زدم . شمارش توی لیست تماسهام مونده بود . یه شب که بی خوابی زده بود به سرم ساعت 2 3 نصفه شب بود که داشتم با همین الف حرف میزدم که چشمتون روز بد نبینه من گوشی رو لاک نکرده بودم و لپ مبارکم خورده بود و رفته بود توی تماسها و خلاصه ساعت 3 نصفه شب به جناب استاد مجردم زنگ زدم ! 

 اینقدر اونشب خودمو زدم و گریه کردم که العان فکر میکنه من کرمم گرفته و میس انداختم براش و چه جوری فردا نگاش کنم ...اینقدر جیغ زدم که بچه ها از دستم شاکی بودن . پیش خودم گفتم العان هزار جور فکر کرده راجعبم. 

فردا به زور رفتم کلاس اول که در رو باز کردم یه نگاه جدی بدی بهم انداخت ! خیلی عصبی شدم که یعنی چی . بعد کل کلاس که داشت کارهامون رو میدید من خودم رو پشت بچه ها هی قایم میکردم و نمیدونستم که باید معذرت بخوام چیزی بگم یا نگم . که تصمیم گرفتم جلوی همه بچه ها بگم که اگه سوع تفاهمی هم ایجاد شده برطرف شه و شک نکنه . 

گفتم استاد ببخشید من دیشب اتفاقی دستم خورد به شمارتون و زنگ خورد من شرمند و قصد دیگه ای نداشتم !

یهو اخماش باز شد  و گفت عب نداره اتفاقن من اون لحظه بیدار بودم و گفتم چقدر العان ترسیده بد بخت . تو که میدونی ما هنرمندا جغدیم و بیداریم همیشه ...اشکالی نداره !

یادش بخیر اون روز رو نمیدونین چطوری صبح کردم هزارتا فکر و خیال بافتم واسه خودم یک عالمه پیش داوری کردم حتی حاضر بودم برم درسم رو حذف کنم ! من خیلی رو این چیزا حساسم دلم نمیخواد جور دیگه برداشت بشه .

خلاصه حس این دخترایی که امروز بهم زنگ زدن و پشت خطی شدن و  حرص خوردن که العان داشتم من حرف میزدم و مزاحم شدن و  و بد موقع زنگ زدن و بعدش  هزارتا معذرت خواهی کردن رو میفهمم . خندم هم گرفته بود وقتی هول داشتن حرف میزدن .

از شما چه پنهون چون قرارو یادشون رفته بود و صبح زنگ نزدند من هم گفتم که فعلا اینجا نیستم و رفتم شهرستان ! و معلوم هم نیس کی برگردم . بعد یکم التماس کردن که ما یک شنبه تحویل داریم و اینها و منم گفتم فردا باز بهم زنگ بزنین اگه شد براتون کاری میکنم

+باورتون میشه این چیپس رو که باز کردم فک کردم باز بوده و خریدم یا فروشنده خورده و بعد درشو پرس کرده !! تیکه تیکه شم اگر ازش خورده باشم . 1000تومن هم پول دادم پاش ! این چه وضعیه ؟!

نظرات 7 + ارسال نظر
نـ ـدا سه‌شنبه 29 مرداد 1392 ساعت 13:07

خدایى چقد این یهویى ها بده

ا وا چه رسمه چیپسه عاخه :|

اره خیلی استرس به همراه داره ...خوش اومدی ندا :)

Mahsa چهارشنبه 30 مرداد 1392 ساعت 00:07 http://www.nice-dolhouse.blogfa.com

به نوعی خودتو گرفتی دیگه
خیلی حال میده مگه نه؟:دی

بسسسسسسسسیار نه خدایی وقتم ندارم :))

آیبک چهارشنبه 30 مرداد 1392 ساعت 16:35 http://ghalamaybak.blogfa.com

شوخی می کنی!! (اشاره به چیپس)
خیلی حساسی. تا هست از همین سوتفاهم ها باشه که با یک جمله همه چیز روشن و حل می شه

نه جدیه باور کردنیه تو وضع الان البته ...
اره زیادی حساسم چه میشه کرد دیگه :( :D

7660 چهارشنبه 30 مرداد 1392 ساعت 19:04

واقعا انقدر چیپس توش بود؟ من اگه بودم اشکم در می اومد:)
از استادهای جوون هیچوقت خوشم نمی اومد چون همیشه دورشون شلوغ بود و وقتی آدمو می دیدند یه جوری برخورد می کردند انگار می خوای بهشون شماره بدی. استادهای پیر بهترن:))

اره همینقدر توش بود بقیش باد بود :((
اره اصلا خوب نیست ادم اصلا معذبه ! نمیدونم حرف بزنه نزنه یجورین کلا :))

/...//..//// چهارشنبه 30 مرداد 1392 ساعت 21:26 http://no-gh-te.blogfa.com

:) پرستیژ ، پرستیژ که میگن اینه ؟! یا نه اون فرق میکنه ؟! :دی

+ ای بابا چیپس َ رُ نگا :پی

راجع به چیپس که دیگه صحبتی ندارم :|
اره همونهههههههههههه :)) حال میده

کافه ستاره پنج‌شنبه 31 مرداد 1392 ساعت 01:25 http://starcoffee.blogfa.com/

وای وای وای این زنگ و اسمسای بیجا چه بدن
این گوشیه من یه بار هنگ کرد یهو اسمسهای دلیور نشده رو خودسرانه فرستاد برای کسی که نمیخواستم دیگه بهش اس بدم!
بعد طرف گفت چی؟ گفتم ببخشید این هنگ کرده بود اسمسای دلیور نشده رو فرستاده برات!
انقدر اعصابم خورد شد که نگووو

مطمئنی تو یه بسته هوا نخریدی توش چنتا چیپس اشانتیون گذاشته باشن؟ :|

میگم گل دختر نظرت رو در مورد پست نگفتیا کدوم پستو انتخاب میکنی که بخونمش؟

ای بابا من جای تو بودم سکته کرده بودم :))
اتفاقن یادم باشه رفتم سوپری بگم اقاع یه بسته هوا با طمع کچاپ میخواستم !! :D

خانوم میم پنج‌شنبه 31 مرداد 1392 ساعت 19:13 http://eshgholiham.persianblog.ir/

خیلی چیزا عینا ون چیپسه شده

اوهوم...:(

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.