یادداشت های دختر کوچیکه خانواده
یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

آدم های بد دورو برم

دیروز میخواستم که بیام و بنویسم که چقدر خسته ام .اما نشد شاید اینقدر خسته بودم که ترجیح دادم سکوت کنم ،کل روز فکرم رو درگیر میکنه ...حتی امروز که از خواب پاشدم ،دستم توی موهای ژولیدم بود و داشتم سرمو میخاروندم مامان اومد توی اتاق و داشت حرف میزدو پرده هارو میزد کنار ...سرم رو محکم تر میخاروندم...عصبانی تر شدم ...ادمها یک جوری شدن ،شاید من هم شدم نمیدونم اما هیچ وقت دلم نمیخواد که یادم بره گذشته رو ...گذشته ای که همیشه دنبال ادم هست ،

حتی نزدیک ترین ها یک جوری رفتار میکنند که انگار ما با هم توی این خونه بزرگ نشدیم از زیر و بم این زندگی خبر نداریم...حرص میخورم چند باری به س هشدار دادم که کمی اگاهانه تر فکر کنه حرف بزنه حرف هایی که میزنه دلها رو مشکونه اصلا این تلفن خیلی چیز مزخرفیست هر روز همه تلفن به دست امار به هم میدهند و بدون فکر همدیگر رو ناراحت میکنند ،دیروز هم همینطور از خواب بیدار شدم نمیدونم چه حسی پیدا میکنید که وقتی شما بیخبرید و بدون اجازه ی خودتون براتون تصمیم میگیرن ....اصلا از این به بعد شبها تلفن رو از برق میکشم که صبح ها با ارامش از خواب ییدار بشم ،این همه خوابه اروم و رویاهای شیرین حیف است که با یک تلفن هدر شود اصلا همین تلفن ها کار رو سخت کردند روابط رو سخت کردند ....کاش که یادمون نره واقعا چی بودیم و حالا به کجا رسیدیم چون اگه خودمون یادمون بره صد در صد بقیه یادشون نمیره ....ناراحتم از خودتم حتی ، که چرا اصلا باید غصه روابط و بقیه رو بخورم چرا همش من سعی دارم همه چی رو خوب کنم و یاداوری که شاید بعدا حصرت این روزها رو بخوریم اما بقیه توجه نکنن اصلا من چرا هی دارم به بزرگتر از خودم درس میدم ؟؟مگه همش وظیفه ی منه ...؟

ادمهای دورو برم خسته ام این همه دورویی از اینکه تکلیفتون با خودتون و روابطو مرز و حد خودتون معلوم نیست ،شمایی که با حساب روی وسیله ی شخصیه من بچتو مینویسی کلاس و تویی که یادت میره تو از همین خونواده رفتی ....

نظرات 3 + ارسال نظر
ت دوشنبه 14 مرداد 1392 ساعت 14:10 http://kheilidoorkheilinazdik.mihanblog.com/

واقعا گاهی آدم دیگه اعصاب رفتار اطرافیانش رو ندارها

اره واقعا !!

آیبک شنبه 19 مرداد 1392 ساعت 15:59 http://ghalamaybak.blogfa.com

هدف از گذاشتن این پست احتمالا فقط تخلیه روانی بود، چون من که ازش هیچی نفهمیدم!

تیراژه یکشنبه 20 مرداد 1392 ساعت 02:00 http://tirajehnote.blogfa.com

گاهی وقتها آدم حس میکند اشتباهی شده
یا آدمهای دور و برش اشتباهی اند.. بس که همه چیز نا موزون و نا میزان میشود.
پستت با تمام گنگی اش اما حرفهای آشنایی داشت برای خیلی هایمان

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.