یادداشت های دختر کوچیکه خانواده
یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

یادداشت های دختر کوچیکه خانواده

شماره 4

توی وبلاگ قبلی، خیلی چیزها در عین اینکه میتونست خوشایند باشند برایم ،گاهی اذیت میکردند . من خودم نبودم یا مجبور میشدم که خودم نباشم. نمیدونم هرچی بود منو خیلی دور کرده بود ، به ارشیوش که نگاه میکنم جوریه که انگار در بلاگستان بزرگ شدم یه دوره ی خاصی رو اونجا گذروندم ،اما به هر حال ننوشتن بیشتر اذیم میکرد که اومدم اینجا ... دلم میخواد اینجا خودم باشه و به این فکر نکنم العان اینی که مینویسم فلانی باهاش میخنده یا فلانی بدش میاد ... من خودم رو فراموش کرده بودم و حالا دلم برای خودم تنگ شده ....

پروژه کاری دستمه که فردا باید تحویلش بدم و انجام ندادن ، راسش دیگه خیلی میل و رغبتی به این کارها و پروژه ها ندارم. اصلا دانشگاه رفتم درس خواندم اعتراض نمره زدم مدرک گرفتم که بشینم سر این پروژه ها ؟

پروژه هایی که خیلی با کار و روحیم سازگار نیستند...اما به قول داداشم یه پیچ تندیه که باید به سلامت ازش عبور کنم تا به جاده ی صاف برسم ، صبر ...صبر... فعلا که سکوت کردم و دارم تحمل میکنم فقط واسه تثبیت جایگاه ...


خدایا میشه امشب نگام کنی ؟

نظرات 1 + ارسال نظر
Mahsa یکشنبه 6 مرداد 1392 ساعت 20:15 http://www.nice-dolhouse.blogfa.com

امیدوارم اینجا احساس راحتی کنی همیشه

امیدوارم مهسا....خیلی کار دارم با اینجا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.